نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

امید

امید جونم جات خالیه خاله 20روز پیش ما بود شما هم خیلی یادشو میکنی مخصوصا که همش میگفتی من بهش غذا بدم من بخوابونمش بزار روی پای من خلاصه خیلی باهاش بهت خوش گذشت ولی حالا جاش خالیه دلمون تنگ شده براش به قول نیایش امید جیان (جهان) دلم تنگ شده برای خنده هات همگی رفتیم پارک شبنم جای مامان بزرگ هم خالی بود رفتیم تولد عمو مهدی اینجا هم تولد عمو مهدی هست شما در کنار پرند که فکر کنم از دستت ناراحته بخاطر تبلت امید تو تولد عمو مهدی بغل بابا بزرگ تولد نیایش   یادش بخیر بعد از ناهار یه تیکه نور می افتاد روی فرش و امید به دو میرفت سراغش و یه ساعت سعی میکرد بگیرش ...
29 شهريور 1393

مهمون نازمون

رها خانم باعمه شهناز و یاسمن جون اومدن پیش ما خیلی خوش گذشت و خاطرات جالبی برامون رقم خورد عکسهای یادگاریشو برات میزارم خیلی بازی کردید و البته دعوا.... آماده شده بره دد جمعتون جمع شده و فقط خدا میدونه چه کردید بیچاره بابام و خواب بعد از ظهرش یه روز آب بازی که خیلی هم کیف کردید اول نیایش رها هم اومد   و امیر علی هم وارد میشود اینجا قبل از افتادن رها کوچولو از پله ها بود که مامانی با یه حرکت ژانگولری رها رو تو هوا گرفت  خدا خیلی رحم کرد قیافه یاسمن دیدن داشت   جاشون خالی اما رها با کلماتش کلی خاطره گذاشته هنوز هممون میگیم "نی نی نکن " نی ...
26 شهريور 1393

نی نی های تازه وارد

درسته خیلی دیر شد اما نمیشد ازش گذشت دو تا گل خوشگل به جمع ما اضافه شدند با فاصله 16 روز اول سایدا دختر دلبر جون 15 مرداد تو یه روز بی نهایت گرم بدنیا اومد دخترم داره میره دیدن نی نی   هدیه نیایش برای سایدا اصرار داشتی شما هم براش هدیه ببری وخودت انتخاب کردی   سایدا کوچولو تو بیمارستان 7 روزه بعد خونه زنعمو امیر علی اولین بار اینجا گفت نی نی و علی آقا نی نی خاله فاطمه تو همون بیمارستان و همون اتاق (این هم دست حلما هست که از لحظه اول شروع کرده بود)   خواهر و برادر در اولین لحظه های با هم بودن   علی خاله تو دهمین روز زندگیش   ...
25 شهريور 1393

جشن تولد سه سالگی

تولدت رو با 9 روز تاخیر نهم شهریور گرفتیم چون نی نی خاله فاطمه سه روز قبل از تولد شما بدنیا اومده بود و سرمون حسابی شلوغ شده بود گذاشتیم ده روز از تولدعلی کوچولو بگذره تا همه با خیال راحت بیان تولد هر چند اون روزها خیلی کار داشتم و کارهای خونه مامان بزرگ هم گردن من وخاله فرزانه بود نتونستم اون جور که دلم میخواد تدارک تولد ت رو ببینم چون اول قرار بود نی نی و خاله بیان خونه مامان بزرگ و یه دفعه برنامه هامون بهم خورد هر چند تولد خوبی بود مهمتر از همش اینکه خیلی به شما خوش گذشت امسال فقط خانمهای محترم مهمون ما بودند ولی شما که انواع و اقسام مختلف برای مامان میرقصی اصلا برای رقصیدن همکاری نکردی دوست داشتم تو فیلمت باشه که نشد شب قبل...
18 شهريور 1393

نیایش در سه سالی که گذشت

اینها همه عکسهای آتلیه ای شماست سال اول زنگی قند عسل مامان این اولین عکس شماست در ماه اول زندگی دو ماهگی سه ماهگی     چهار ماهگی همزمان شدن چهار ماهگی با ایام محرم چهار ماهگی به مناسبت اولین شب یلدا پنج ماهگی شش ماهگی هفت ماهگی     هشت ماهگی نه ماهگی   ده ماهگی یازده ماهگی   دوازده ماهگی قبل از تولد زنبوری دوازده ماهگی بعد از تولد زنبوری   سال دوم زندگی عزیزترینم         ...
5 شهريور 1393
1